ازادی چیست؟؟؟

آزادی آزادی آزادی....

اما آزادی چیست؟





براستی این آزادی چیست که آدمیان در جهت کسب آن جان ها فدا می کنند،شعرا در رسای آن شعرها می سرایند، اندیشمندان پیرامون آن قلم فرسایی می کنند و در یک کلام ، چرا آزادی این همه عاشق سینه چاک دارد؟

جواب این پرسش را در کلام امام (ره) می توان یافت (( آزادی یک نعمت بزرگ الهی است )) و یا به تعبیر آلبرکامو (( آزادی تنها ارزش جاودانه تاریخ است )) و این جمله ی ((آرموندآرنو)) که می گوید ((ای آزادی ! اگر نامت را به زبان می آوریم و از تو کمک می خواهیم ، اگر تو با عشق سوزانی که از مرگ قوی تر استدوست می داریم ، اگر با اشتیاق و مباهات ، خود را به سوی تو می افکنیم و یقین داریم که رهایی و نیک فرجامی ما دست ما دست توست ، برای این است که تو انسان را چنان نیرومند می کنی که بر بخت و اقبال برتری جسته و مالک نفس خویش می گردد. )) که همگی این گفته ها دلیلی است بر اهمیت این گوهر تابناک.

از این مساله که بگذریم باز سوال دیگری پیش می آید که آیا آزادی بصورت مطلق می تواند وجود داشته باشد یا خیر؟

علامه طباطبایی در پاسخ به این پرسش چنین فرموده اند : (( آزادی مطلق در هیچ اجتماعی وجود ندارد و اساسا وجود اجتماع با آزادی مطلق قابل جمع نیست. بنابراین هر جا صحبت آزادی و............ میشود منظور آزادی نسبی است و تفاوتی که در میان اقوام مختلف بوده و هست در حدود این آزادی نسبی است )) واقعیتی غیر قابل انکار که حتی اندیشمندان واقعگرای غربی به آن اقرار کرده اند نیست که می گویند آزادی مطلق و حتی نسبی هم وجود ندارد. ژان ژاک رسو در این باره می گوید (( آزادی ذپرا فقط در مجسمهی آن یافتم ))

اصولا به حکم عقل ، شرع و عرف منصف ، آزادی مطلق نمی تواند وجود داشته باشد چرا که در این صورت ، زمین تبدیل به جنگل می شود که هر روز باید شاهد هر جنگ و نزاع بر سر تنازع بقاء بود.

 

البته نا گفته نماند که نمونه هایی از این دست را می توان در جوامع غربی یافت چرا که آزادی غربی یعنی زندگی به سبک حیوانات چه بسا در بعضی موارد برتر از آنها.

آزادی یعنی: مبارزه با حجاب و تبلیغ برهنگی و عریانی.

آزادی یعنی : ازدواج دو هم جنس با هم .

آزادی یعنی: دفاع از حقوق حیوانات حتی اگر به پایمال شدن حقوق انسان ها منجر گردد.

آزادی یعنی: قتل و غارت ، تجاوز به نوامیس ، خودکشی و دیگرکشی و هزاران فساد دیگر ، اما آزادی یعنی همین؟

آیا باید به اسم آزادی هر جنایتی را مجاز دانست؟

اگر منظور غرب از آزادی یعنی این ، پیشکش خودشان ! چه تعبیر زیبایی دارد . سید مرتضی آوینی در مورد آزادی غربی و آزادی اسلامی : (( تفاوت معنای آزادی و حقوق بشر در نزد ما با آنچه در جهان معمول است آن قدر زیاد است که می توانیم با یقین بگوییم که ما و غربی ها فقط در لفظ اشتراک داریم و نه در معنا))

خود ملاحظه می فرمائید که تفاوت از کجاست تا به کجا.

چه تعبیر زیبایی دارد مهاتما گاندی: (( سوء استفاده لجام گسیخته از آزادی ، توهین مبتذلی است به خود و دیگران)) . همان توهینی که غرب به خاطر سوء استفاده از آزادی به خود کرده ، انتظار دارد که ما نیز همان توهین را به خود روا داریم ، و چه خیال خامی!

آیا مفهوم آزادی در شعار (( استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی )) همان مفهومی است که در غرب وجود دارد؟ بسیار گفته اند و ما هم بسیار شنیده ایم که در راه آزادی و آزاد زیستن باید جان را فدا کرد ، اما کدام آزادی؟

آزادی در فرهنگ اسلامی و جمهوری اسلامی یعنی: خارج شدن از یوغ ستمگران و مستکبران و ظالمان .

آزادی یعنی: عدم سر سپاری به بیگانگان

آزادی یعنی: آزادگی

آزادی یعنی: زودودن هر چه رنگ بردگی و بندگی دارد.

آزادی یعنی: رهایی از بندگی شهوت





این همان آزادی است که امام خمینی(ره) درباره ی آن فرموده اند: (( اول مرتبه ی تمدن ، آزادی ملت است ))

این آزادی است که برای به دست آوردن آن باید کشته شد و جان فدا کرد به گفته ی جبران خلیل جبران نویسنده و متفکر لبنانی((کشته شدن درراه آزادی شرافتمندانه تر از زیستن در منجلاب زبونی و سرسپاری است.))

ما نیز خواهان این آزادی مستقیم ، آزادی که مساوی با آزادگی ما باشد ، آزادی که به تعبیر شهید آوینی (( بستر رجعت انسان را به حقیقت ازلی وجود خویش فراهم کند نه اینکه انسان را به مرتبه ی اسفل السافلین و کالا نعام بل هم اضل تنزل دهد.))

به امید آنکه آزادی ما آزادی به مفهوم اسلامی و الهی آن باشد و جوانان و مردمان جامعه ما نیز به دنبال این آزادی باشند نه آزادی به مفهوم غربی چرا که آزادی نیز بدان مفهوم که غربیها می گویند آزادی نیست ، بلکه عین اسارت است. انسان در میان فرشته و حیوان، حیران است و آزادی از قیود دینی و اخلاقی، لا جرم بندگی هوای نفسانی است و لا غیر.

و آزادی به مفهوم اسلامی است که در باره ی آن چنین باید سرود:

 

خود ز جان شستم از برای آزادی
 
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
می دوم به پای سر در قضای آزادی
 
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را

 

بر گرفته از مقاله ی: حاج حسینعلی یزدان دوست